x تبلیغات
مشاوره ازدواج

موانع ایجاد پیوند دلبستگی ایمن

 موانع خلق یک سبک دلبستگی ایمن ممکن است ابتدا هنگام نوزادی ظاهر شوند. ممکن است به شدت کودکتان را دوست داشته باشید اما آمادگی برآورده کردن نیازهای نوزاد با سیستم عصبی نارس را نداشته باشید و حسابی پرمشغله باشید. از آنجائیکه نوزادان نمی توانند خودشان را آرام کنند، از این رو آنها بر کارهای شما در قبال خود بیشتر متکی هستند. اما، اگر قادر نیستید استرس خود را مهار کنید فوراً آرامش خود را حفظ کنید و بر رویارویی با محرک های تنش زای زندگی روزانه متمرکز شوید در غیر این صورت نخواهید توانست که آرامش خود و کودکتان را برقرار کنید.


حتی یک کودک بزرگتر به شمای والد به عنوان یک منبع امن، متصل و سرانجام دلبسته ایمن می نگرد. اما اگر شما مکرراً افسرده، مضطرب، عصبانی، غمگین، و گرفتار باشید یا به هر طریق دیگری نتوانید کودک خود را آرام کنید، در این صورت رشد جسمانی، هیجانی یا عقلانی کودک آسیب خواهد دید.

حوزه جدیدی از سلامت روانی نوزادان با تأکید بر تحقیقات مغزی و نقش رشد والدین یک درک واضح تری از عواملی فراهم می کند که ممکن است به داشتن یک سبک دلبستگی ایمن آسیب برسانند. اگر هر یک از سرپرست های اصلی یا کودک دارای مشکلات سلامتی است ارتباط غیرکلامی بین این دو ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد که در حقیقت می تواند در پیوند دلبستگی ایمن اثرگذار باشد.

بهزیستی کودکان چگونه بر پیوند دلبستگی ایمن تأثیر گذار است؟

باید گفت که مغز از طریق تجربه شکل می گیرد و این به ویژه در کودکان تازه متولد شده که دارای سیستم عصبی تا حد زیادی نابالغ هستند صدق می کند.

وقتی که کودک مشکلاتی را برای مثال در رحم مادر یا در فرآیندهای موجود در طی زایمان تجربه می کند ممکن است سیستم عصبی اش در معرض خطر باشد.
فرزندخواندگان یا کودکانی که زمانی را در بخش های مراقبت ویژه نوازادی به دور از مادر می گذرانند ممکن است تجارب اولیه زندگی که موجب احساس استرس، پریشانی و نامنی می شود را داشته باشند.
نوزادانی که هرگز گریه شان متوقف نمی شود و همواره چشمانی به هم فشرده، مشت هایی گره کرده و بدنی انعطاف ناپذیر دارند نشان از عدم وجود یک مراقب متناسب و تسکین دهنده می دهند.
خوشبختانه، همانطور که مغز نوزاد بسیار نابالغ است و با تجربه تحت تأثیر قرار می گیرد یک کودک ممکن است بر هر یک از این مشکلات تولد غلبه کند. این مسئله ممکن است چند ماه طول بکشد اما اگر سرپرست اصلی کودک موجب آرامش، تمرکز، درک و سماجت در برقرای نیازهای کودک است کودک نیز سرانجام به اندازه کافی آماده وقوع یک فرآیند دلبستگی ایمن خواهد شد.



چگونه بهزیستی کودکان بزرگتر بر پیوند دلبستگی ایمن اثرگذار است؟

تجارب کودک و محیط می توانند بر توانایی شکل گیری پیوند دلبستگی ایمن اثرگذار باشند. گاهی اوقات رویدادها و مقتضیات تأثیرگذار بر پیوند دلبستگی کودک غیرقابل اجتناب هستند اما یک کودک برای چیستی و چرایی آنچه رخ داده است، بسیار ناپخته است. برای نبودن یک فرد ایمن و متناسب این طور حس می شود که انگار کسی به او اهمیت نمی دهد و آنها به دیگران اعتمادی ندارند و دنیا برایشان جای ناامنی می باشد.
 

کودک با نشان دادن رفتارهای افراطی و متشنج در محیط سعی می کند جلب توجه کند.
گاهی اوقات نیازهای کودک برآورده می شوند و گاهی خیر. یک کودک نمی داند که چه انتظاری دارد.
کودکی که در یبمارستان بستری شده و یا از والدینش جدا شده است.
یک کودک از مراقبی به مراقب دیگر منتقل شده است (که می تواند ناشی از فرزندخواندگی، مراقبی غیر از والدین یا از دست دادن والدین باشد).
یک کودک مورد بد رفتاری یا سوءاستفاده قرار می گیرد.
چگونه بهزیستی مراقب یا سرپرست می تواند بر پیوند دلبستگی ایمن اثر بگذارد؟

احساساتی که شما به عنوان یک مراقب اصلی تجربه می کنید می تواند فرآیند رشدی ای را که در مغز کودک شما در حال انجام است شکل دهد. اگر شما دارای استرس، افسردگی یا شوک زدگی هستید یا به هر دلیل در دسترس نیستید، ممکن است آگاهی یا حساسیتی در فراهم کردن یک بارهیجانی مثبت در کودک در قبال نیازهای او برای دلبستگی ایمن نداشته باشید.

گاهی اوقات حتی یک مراقب سالم، کنترل گر و مسئولیت پذیر ممکن است در درک و آغاز کردن یک پیوند دلبستگی ایمن در کودکشان مشکل داشته باشند. اگر هنگام کودکی شما پیوند دلبستگی ایمن را با مراقب اصلی تان تجربه نکردید ممکن است از آنچه دلبستگی ایمن گفته می شود آگاهی نداشته باشد. اما بزرگسالان نیز می توانند برای بهتر شدن تغییر کنند. همزمان شما می توانید خودتان را با ورزش و یک رژیم غذایی سالم تقویت کنید و همچنین مدیریت استرس های مختل کننده و رویارویی با هیجان هایی که در توانایی تان برای خلق یک پیوند دلبستگی ایمن  تداخل دارد را یاد بگیرید.
 
 

آیا پول بر خوشبختی و بهزیستی تاثیر می گذارد؟

 پول اجازه ی برآورده کردن نیازهای اساسی را به ما می دهد  برای خرید غذا، سرپناه، و پرداخت هزینه برای مراقبت های بهداشتی. برآوردن این نیازها ضروری است، و اگر ما پول کافی برای انجام این کارها نداشته باشیم، بهزیستی ما آسیب می بیند.


فراتراز این، “تام راث” در کتاب خود پیرامون تندرستی چنین می گوید: پول می تواند با دادن قدرت کنترل به ما درباره ی اینکه چگونه وقتمان را بگذرانیم، شادی های کوتاه مدت مان را افزایش دهد”. برای مثال، می تواند برای ما گزینه هایی همچون زندگی نزدیک تر به محل کار، کار کمتر، و صرف زمان بیشتر برای فعالیت های اوقات فراغت با دوستانمان  فراهم کند. پول می تواند زندگی ما را آسان تر کند.

اما در حقیقت ما از پول برای خرید وقت آزاد بیشتر استفاده نمی کنیم، در عوض ما آن را صرف خرید اموال گران قیمت تر می کنیم.

یک سرگذشت
زنی در مرکز شهر به عنوان خریدار برای یک خرده فروش بزرگ کار می کرد، هنگامی که او پیشرفت کرد و ترفیع یافت، او و همسرش یک خانه ی بزرگ در حومه ی شهر خریداری کردند. وی خیلی زود متوجه شد که زمان رفت و آمدش از حومه به شهر و بلعکس بیشتر شده است، با افزایش مطالباتی که وضعیت جدیدش از او طلب می کرد، همان زمان اندکی را هم که برای ورزش یا دیدار با دوستان اختصاص داده بود،از دست داد، بنابراین این فعالیت ها را کاهش داد. وقتی همسرش هم یک ترفیع خوب گرفت، آنها به این مساله فکر کردند که برای کاهش این رفت و آمدهای استرس آور از حومه به شهر، به جایی نزدیکی شهر نقل مکان کنند. اما به جای ان، تصمیم گرفتند اشپزخانه خود را مانند آشپزخانه زیبایی که درجای دیگر محله دیده بودند تغییر مدل بدهند. با وام مسکنی که آنها بدین منظور گرفتند، هزینه های ماهانه شان اضافه شد، که تمام افزایش حقوق همسرش را دربر میگرفت. همچنین آنها دیگر نمی توانستند برای استخدام کسی که دوبار درماه بیاید و خانه شان رانظافت کند هزینه ای بپردازند.

همانند این داستان، بسیاری از ما ممکن است از پولمان برای کسب حداکثر تندرستیمان استفاده نکنیم.

پول بیشتر لزوما به معنی به دست آورن خوش بختی نیست:
برخلاف آنچه که بیشتر ما باور داریم، زمانی که ما پول کافی برای خرید ضروریات زندگیمان داریم، درآمد بالاتر از آن ممکن است تاثیر قابل توجهی بر افزایش تندرستی ما نداشته باشد، حتی ممکن است دربرخی مواقع تاثیرات منفی هم داشته باشد.

داده های جالبی در حمایت از این مساله وجود دارد. برای مثال:

.درآمد سرانه در ایالت متحده آمریکا از سال 1946 تا 1990، افزایش 150 درصدی داشت. (که این امر تفاوت بسیار زیادی در قدرت خرید ایجاد کرد) اما درصد اینکه افراد خود را شاد ببینند بسیار کاهش یافته بود.

.علاوه بر این، رتبه ی افسردگی در ایالات متحده امریکا در مدت 50 سال، 10 مرتبه افزایش یافت.

.در ژاپن، بین سالهای 1958 و 1991، درآمد سرانه 6 برابر افزایش یافت، اما میزان بهزیستی ذهنی ثابت ماند.

.مردمی که مقدار زیادی پول در قرعه کشی ایالت متحده آمریکا یا استخر فوتبال در انگلستان برنده شده بودند، یک سال بعد به صورت قابل توجهی شادتر نشده بودند و نسبت به وقایع روزمره ناراضی تر بودند.

.دریافت کنندگان تسهیلاتی که در یک مطالعه کنترل شده، پول بیشتری دریافت کرده بودند، نسبت به آنهایی که مقدار معولی را دریافت کرده بودند، استرس بیشتری را تحمل می کردند.

مطالعات دیگر، بیان کردند که درآمدهای بالاتر، با سطوح بالاتر استرس، افزایش احتمال طلاق و لذت بردن کمتر از فعالیت های کوچک ارتباط دارد. رینر، محققی که بیش از 30  سال از زندگی اش را صرف مطالعه تندرستی کرده است، ادعا کرد که درآمد بیشتر ممکن است منجر به کاربیشتر، اوقات فراغت کمتر و ارتباطات قوی اجتماعی کمتری باشد. به عبارت دیگر، مزایای داشتن پول بیشتر، ممکن است به وسیله ی قربانی کردن افراد در دیگر جنبه های سلامتیشان جبران شود، همانطور که در داستن نمونه ذکر شد.

علاوه بر این، ما همیشه خودمان را با آنهایی که بهتر از ما عمل می‌کنند، مقایسه می کنیم. اگر درآمد ما بالا رود، اما درآمد شخص دیگری هم بالا رود، ما احساس شادی نمی کنیم. یک شخصی که در سال صد میلیون تومان بدست اورده است اگر دوستش در سال 150 میلیون تومان کسب کرده باشد، ناراضی خواهد بود. شما حتما به این فکر می کنید که یک افزایش 120 ملیون تومانی او را خوشحال می کند. درست است؟ خیر، اگر دوستش هم پول بیشتری کسب کند، خوشحال نمی شود. او کاملا از به دست آوردن 150 میلیون تومان ناراضی خواهد بود اگر دوستش اکنون 200 میلیون کسب کرده باشد!

بسیاری از اوقات، نارضایتی ما از شرایط مالی مان ، از فهمیدن اینکه ما به اندازه ی مردم اطرافمان پول انباشته نکرده ایم ناشی می شود.


آیا پول بر خوشبختی و بهزیستی تاثیر می گذارد؟

مادی گرایی شادی را از مردم می گیرد:
ما انسانها همیشه نمی دانیم چه چیزی ما را راضی میکند! و این بر میگ‌ردد به ارزش های جامعه ما، ما معتقدیم که پول برای ما شادی به همرا می آورد اما به عواقبی که به دنبال دارد توجهی نمی کنیم.

این حقایق را در نظر بگیرید:

.خشنودی ناشی از به دست آوردن کالاها همیشه زودگذر است، و به تدریج فراموش می شود. برای مثال، ما ممکن است واقعا برای خرید یک ماشین بزرگ تر هیجان زده باشیم، اما با گذشت زمان، آن ماشین را واگذار می کنیم. علاوه بر این، ما هنوز در حال پرداخت اقساط ماهانه خودرو هستیم، که این می تواند ما را از انجام برخی فعالیت های سرگرم کننده مثل تفریحات یا بیرون رفتن برای شام محروم کند.
 

.انتظارات ما بالا می رود. همانطور که درآمد ما بالا می رود، ما احساس می کنیم که به وسایل گران قیمت تری نیاز داریم و همه ی درآمد ما صرف این امیال و آرزوهای بزرگ تر می شود.به عبارت دیگر، همه ی  افزایش حقوق ما صرف خرید نسخه گران تر از چیزهایی می شود که در حال حاضر داریم.

.خواسته های ما می تواند سیری ناپذیر شود- پول ما بیشتر می شود-خواسته هایمان هم بیشتر می شود. این می تواند منجر به بدهی های بزرگ و تمام استرس هایی که در پی دارد، شود.

.مادی گرایی بیشتر با افزایش تاثیرات منفی ارتباط دارد: کاهش عزت نفس، افزایش خودشیفتگی، کاهش همدلی، و افزایش روابط متناقض.
 
 
صفحه قبل 1 صفحه بعد